اکثر ما در کودکي ها ي خود روزهايي را به ياد مي آوريم که بزرگترها براي سرگرم کردن و يا کوتاه نمودن شب هاي بلند زمستان با قصه، مثل و چيستان اعضاي
نويسندگان حوزه کودک و نوجوان هم چنين روانشناسان رشد بر اين عقيده هم راي هستند که قصه-ها براي کودکان خردسال فقط يک محرک رواني و شنيداري نيستند، بلکه کارکردهاي فراواني براي اين گروه از کودکان دارند .
کودکان از طريق قصه ها با محيط پيرامون خود آشنا ميشوند. هر
قصه ها به کودکان ياري مي رسانند تا ارتباط ها را درک کنند رابطه اي که بين شخصيت هاي يک قصه وجود دارد، مي تواند به کودک ياري برساند که خود چگونه اين موارد را در زندگي رعايت کند.
موضوع مهم ديگر که تاثيرزيادي بر فرايند اجتماعي شدن کودک دارد اين است که قصه ها پيامها و ارزش هايي را به مخاطب خود منتقل مي کنند کودک در اثر شنيدن، تکرار شنيدن و حتي فکر کردن به قصه ميتواند اين پيامها را جذب کند و ارزشهاي خانوادگي، اجتماعي و انساني را بگيرد.غيرمستقيم بودن اين پيامها موجب ميشود که براي کودک دلنشين تر، جذاب تر و دوستداشتني تر شود
هم چنين
براي منظم شدن و فعال شدن کودکان در امور هم قصه گويي يک آموزش جذاب است قصه ها مي توانند به کودکان ياد بدهند که چگونه روي کار تمرکز کنند و با دقت آن کار را پيش ببرند.
در عين حال قصه ها موجب ميشوند تا کودکان بتوانند با گسترهاي از کلمه ها آشنا شوند. کلمه هايي که ممکن است در گفتگوي روزانه هيچ وقت مورد استفاده قرار نگيرند همچنين قصه ها موجب مي شوند تا کودکان با تجربه ها، احساسها، عواطف و شيو ههاي نگرش بزرگترها آشنا شوند.
کودکان از آن جا که هنوز تجربه گستردهاي در شناخت دنيا ندارند، سعي مي کنند که با ارتباط دادن بين آموخته هاي قبلي و موضوعهاي جديد به تعادل ذهن خود کمک کنند. اين روند معمولا با تخيل کودک عجين ميشود و او را ياري ميکند که با منطق خود به کشف و شناخت دنيا اقدام کند و بر اساس چنين روندي است که از قصه هاي تخيلي لذت مي برند و از آنها بهره برداري ميکنند.
کارکردها و ارزش هاي قصه ها به مراتب بيشتر از آن است که بخواهد به همين چند مورد خلاصه شود. اما همين موارد با ارزش ميتواند دلايل مهمي باشد که بتوان از طريق قصه ها به رشد عاطفي، اجتماعي، کلامي و ذهني کودک ياري نمود.
اگر شما قصه هاي زيبايي براي کودکان تعريف کنيد ،کودکان دوست دارند به قصه شما گوش بدهند .
وقت مناسب قصه گويي ، عبارت است از :
هنگام خواب
هنگام حمام کردن
بعد از بازيهاي پر تحرک و انجام کارهاي سخت
بعد از غذا
و هر وقت که آنها نياز دارند تا شما در کنار آنها بنشينيد و با آنها حرف بزنيد .
قصه گويي بيش از هر چيز به برقرار شدن رابطه خوب بين کودکان و والدين کمک مي کند . وقتي پدر ، مادر ، و يا هر بزرگتري کنار کودک خود مينشيند و براي او قصه ميگويد ،در حقيقت به نوعي با کودک ارتباط برقرار مي کنند .قصه گويي چنين موقعيتي را به وجود مي آورد و به اين دليل ، کودکان ، قصه گويي را دوست دارند و هميشه مي خواهند تا شما در کنار آنان باشيد و قصه بگوييد .
از چه سني ميتوان براي کودک قصه گفت ؟
از زماني که کودک به حرف هاي شما توجه ميکند و دوست دارد که شما براي او حرف بزنيد ،زمان قصه گويي شروع ميشود .
به اين ترتيب از دوران نوزادي ميتوان براي کودکان قصه گفت . شيرخواران متوجه ميشوند کسي با آنان
به کودکان ياد بدهيد به حرفاي شما گوش بدهند ،به صداي شما توجه کنند و حرفها را دنبال کنند .
سعي کنيد هر روز با کودک حرف بزنيد . موقع شير دادن و يا بازي کردن با کودک در باره خودش حرف بزنيد و يا کارهايي را که ميخواهيد انجام بدهيد .با صداي بلند به او بگوييد .اين کارها شروع قصه گويي است
قصه گويي با تصوير
اين
تصوير هايي از حيوان ها ، انسان ها و و سيله هاي مختلف را روي مقوا بچسبانيد . فراموش نکنيد که هر تصوير را جداگانه بچسبانيد . به اين ترتيب ، هر تصوير را به کودک نشان بدهيد و اسم آن تصوير را براي او بگوييد .
قصه گويي با تصور را جدا گانه بچسبانيد . به اين ترتيب هر تصوير را به کودک نشان بدهيد و اسم آن تصوير را براي او بگوييد .
انواع وسيله هايي را که مربوط به کودک است . جمع آوري کنيد . مانند
عروسک را ببين موهاش قشنگ است ،مگر نه ؟ من مي خواهم موهاي او را شانه بزنم ،لباس تنش کنم و با تو به گردش برويم .
اين عروسک خيلي خوابش مي آيد . ميگويد من دوست دارم که بخوابم . تو هم وست داري بخوابي ؟
اين قاشق توست . من با آن به تو غذا ميدم … غذاهاي خوشمزه را تو ميخوري و بزرگ ميشوي .اين قاشق دوست دارد هميشه غذاهاي خوب به تو بدهد. دلت مي خواهد سوپ بخوري > فرني بخوري ؟
مي توان براي همه وسايل ماجرا هاي ساده بيان کرد . همان طور که اشاره شد همه اين کارها ، شروع يک قصه گويي خوب براي کودک است . سپس خواهيد ديد که کودک شما به قصه هايي که بعد ها شما براي و تعريف ميکنيد ،توجه ميکند .
فصه گويي بر اساس کلمه هاي آشنا
کودکان تا دوسال ياد ميگيرند که به قصه هاي کوتاه و ساده اي که شما براي آنان تعريف ميکنيد توجه کنند .
براي اين گروه سني از کلمه هاي آشنا استفاده کنيد .
توجه کنيد که کودک شما با کلمه هايي آشنا است و وچه کلمه هايي را ميشناسد . ممکن است کودک شما با کلمه هايي مانند آب ،مامان ، بابا ، ماه ، جوجه ، غذا ، خواب ،و آشنا باشد . با توجه به همين کلمه ها ، سعي کنيد يک قصه ساده بگويد .
• يک جوجه کوچولو بود که ميخواست غذا بخورد . پيش مادرش رفت و مادر به او غذا داد . بعد پيش بابا يش رفت و بابا به او غذا داد . جوجه غذاهايش را خورد تا سير شد . بعد شب شد و ماه آمد . جوجه کوچولو پيش مادرش رفت و خوابيد.
توجه کنيد که آشنا بودن کودک با اين کلمه ها به اين معني نيست که بايد آنها را بيان کند . مهم اين است که کودک ، معناي کلمه هاي گفته شده را بفهمد .
مهارت هاي کلامي در يک سالگي رشد ميکند . يعني کودک با کلمه هاي بيشتري آشنا مي شود . و ميتواند کلمه ها و جمله هاي جديدي به زبان بياود . با توجه به رشد کلامي کودک در قصه ها از کلمه هاي مختلفي استفاده کنيد .
براي کودکان اين گروه سني اتفاقهايي را که روزانه با آنها سر و کار دارند تعريف کنيد .به عبارت ديگر ، ماجراهاي آشنا را براي کودک به قصه تبديل اين قصه ها را هنگامي که مشغول به انجام آن هستيد ، براي کودک تعريف کنيد براي مثال :
• يک بچه کوچولو بود که وقتي لباس هايش کثيف مي شد ، مادرش آنها را عوض مي کرد . پيراهنش را در مي آورد ، شلوارش را در مي آورد ، جوراب هايش را در مي آورد.
• زير پيراهنش را در مي آورد. ش را در مي آورد و بعد آن وقت يک تميز پاي آن بچه کوچولو مي کرد يک پيراهن تميز هم به او مي پوشاند . بچه کوچولو ، لبا س هاي تميزش را دوست داشت .
فکر نکنيد که براي اين گروه سني بايد ماجراهاي عجيب و غريبي تعريف نکنيد . همه اتفاقهاي ساده اي که هر روز کودک آنها را مشاهده مي کند . بسيار جالب و شنيدني است . به کارهايي که در طول روز با کودک خود انجام مي دهيد ، فکر کنيد . همه آنها را به يک قصه شنيدني تبديل کنيد .
با توجه به حيوان هايي که کودک در اطراف خود مي بيند ، قصه هاي گوناگويي تعريف کنيد . کودکان روستايي با انواع حيوانات اهلي آشنا هستند .
در باره حيوان ها قصه هايي بر اساس موارد زير تعريف کنيد :
زندگي حيوان ها :
زندگي حيوان ها موضوع جالبي براي قصه ها هستند . مواردي مانند زود بيدار شدن مرغ و خروس ، آب بازي اردک ها و مرغابي ها ، بازي کردن گربه ها کار کردن مورچه ها ، لانه ساختن پرنده ها ، آب بازي اردک ها و مرغابي ها ، بازي کردن گربه ها ، کار کردن مورچه ها ، لانه ساختن پرنده ها ، آب بازي ماهي ها ، بار کشيدن اسب و الاغ ، و … مي تواند به قصه تبديل شود .
شکل ظاهري حيوان ها
شکل ظاهري هر حيوان ، موضوع خوبي براي قصه است . مانند پرواز پرنده ها ، بودن ماهي در آب ، گوش هاي دراز است و الاغ ، بدن مار دراز است ، پشم ها ي گوسفند و بز و … براي نمونه به اين قصه ها توجه کنيد .
يک گنجشک کوچولو با يک ماهي در آب دوست شد . گنجشک به ماهي کوچولو گفت : بيا با هم پرواز کنيم و برويم به آسمان ها ماهي گفت : من نمي توانم پرواز کنم من که بال و پر ندارم .
آن وقت گنجشک . همانجا کنار آب نشست و با ماهي بازي کرد .
در ماهگي ، کودک شما مي تواند به خوبي راه برود و به دنبال شما اين طرف و آن طرف مي آيد . و از اين سن ؛ قصه هايي که براي کودک تعريف مي کنيد ، بهتر است با بازي و شعر ، همراه باشد . قصه هايي بگوييد که در آن ،حرکت باشد .
• قصه اي بگوييد که گنجشک مي خواهد پرواز کند . و به اين طرف و آن طرف بال بزند . پرواز کردن و بال زدن را با کودک تمرين کنيد . در اين بازي مي توانيد يک ماجراي ساده به وجود بياوريد . براي مثال گنجشک مي افتد و بالش درد مي گيرد . بعد يک گنجشک ديگر مي آيد و به او کمک مي کند .
• قصه اي بگوييد که در آن ، يک اسب مي دود ، روي دودستش بلند مي شود و مي دود . تا لب رودخانه آب بخورد . همه اين ماجرا ها را مي توانيد به شکل قصه و بازي اجرا کنيد :
• قورباغه اي که مي جهد .
• قاصدکي که در هوا مي چرخد .
• برگي که از شاخه درخت به زمين مي افتد .
• ماشيني که در خيابان حرکت مي کند .
• و …
نکته : در قصه گويي براي کودکان يک تا دو سال به نکته هاي زير توجه کنيد :
*قصه ها بايد کوتاه باشد .
*از کلمه هايي استفاده شود که براي کودک اشنا است .
*ماجراهايي که هر روز کودک مي بيند ، بهترين موضوع براي قصه گويي است .
*هر قصه را بارها تکرار کنيد .
*قصه ها را بابازي همراه کنيد .
*متل ها و ترانه هاي محلي را براي کودک خود بخوانيد
*استفاده از کتابهاي پارچه اي را براي کودکان اين دوره سني فراموش نکنيد .
کودکان دو تا چهار سال
کودکان در اين گروه سني به خوبي مي توانند حرف هاي شما را بفهمند . حتي مي توانند با شما گفتگو کنند .
به اين دليل به کلمه و جمله هايي که کودکان به کار مي برند و يا درباره موضوع هايي که حرف مي زنند ، توجه کنيد .
بر اساس همان کلمه ها ، جمله ها و موضوع ها ، قصه هاي مختلفي براي کودکان تعريف کنيد .
خوب است قصه ها را براي کودکان کمي هيجان آميز کنيد. ماجرا همان اتفاق هايي است که در يک قصه رخ مي دهد ، پرواز يک پرنده ، دوستي يک گنجشک و ماهي يا حمام کردن کودک، يک ماجرا است .
ماجراي قصه بايد براي کودکان دو تا چهار سال تنوع بيشتري داشته باشد . به قصه فعاليت شماره 3 که براي کودکان يک تا دو سال مناسب است توجه کنيد . حالا مي خواهيم اين قصه را براي کودکان 2 تا 4 سال کمي هيجان آور کنيم .
يک گنجشک کوچولو بود که با ماهي دوست شد . گنجشک کوچولو گفت ؟ بيا بازي کنيم . بيا با هم پرواز کنيم . ماهي گفت : من که بال و پر ندارم مانند تو پرواز کنم . من فقظ بايد در آب باشم و در آب بازي کنم .
گنجشک کوچولو غمگين شد ، او دلش مي خواست با ماهي بازي کند . فکر کرد و گفت : پس من درون آب مي آيم و با تو بازي مي کنم .
ماهي خوشحال شد و گفت : آخ جون چقدر خوب زود توي آب بپر .گنجشک کوچولو خودش را در آب انداخت . اول کمي بال و پر زد اما ديد که دارد خفه مي شود و نميتوانست مثل ماهي در آب شنا کند . گنچشک کوچولو داشت خفه مي شد . شروع کرد به جيک جيک کردن . مادر گنجشک صداي او را شنيد و بال زد و خودش را به گنجشک کوچولو رساند . زود با نوکش او را گرفت و از رودخانه بيرون آورد . گنجشک کوچولو تازه فهميد که نمي تواند مانند ماهي ، آب بازي و شنا کند . او تصميم گرفت برود و با بقيه گنجشک ها بازي کند .
با مقايسه اين دو قصه ميتوان فهميد که روايت دوم ، ماجراي بيشتري دارد و براي يک کودک دو يا سه ساله مناسب تر است .
قصه هايي را تعريف کنيد که توجه کودکان به انواع صدا ها جلب شود.در اطراف شما چه صدا هايي وجود دارد که کودک مي شنود .
شايد صدا هاي زير باد :
به نمونه قصه شماره 2 مراجعه کنيد.اين قصه توجه کودکان را به انواع صداي حيوان ها جلب مي کند .
کودکان در اين سن از قصه هاي هم وزن و هماهنگ لذت مي برند . اين قصه ها آهنگين هستند و به خاطر شعر گونه بودن آنها مورد توجه قرار مي گيرند.
کودک را تشويق کنيد که اگر مي تواند و دوست دارد اين قصه ها را حفظ کند .
آفتاب:
در کشور ما به رغم وجود گنجينه هاي علم و معرفت و داستآنها و افسانه هاي زيبا و آموزنده، اوليا و مربيان بيشترين وقت خود را به مسائل آموزشي کودکان اختصاص مي دهند و دانش آموزان نيز در خانه و مدرسه بيشتر اوقات خود را صرف يادگيري هاي غير فعال کرده، از سختي و خشکي دروس و اضطراب امتحان و نمره رنج مي برند. بدين ترتيب اغلب اوليا و مربيان از هدف اصلي تعليم و تربيت که پرورش انسان هاي خلاق، مبتکر و کارآمد است، باز مي مانند.
هدف از ذکر اين مطالب آشنايي شما با
ادبيات کودکان چيست؟
ادبيات کودکان شامل قصه، شعر، نمايش، افسانه و داستان است. ادبيات کودکان عبارت است از تلاشي هنرمندانه در قالب کلام، براي هدايت کودک به سوي رشد، با زبان و شيوه اي مناسب و در خور فهم او. به بياني ديگر، ادبيات عبارت است از چگونگي تعبير و بيان احساسات، عواطف و افکار به وسيله ي کلمات در اشکال و صورت هاي گوناگون.
ادبيات، کودک را در همه ي اوقات زندگي پرورش مي دهد و باعث مسرت خاطر، وسعت تخيل و قوت تصور او مي شود و نيز نيروي ابتکار و ابداع به او مي بخشد. داستآنها و اشعاري که کودکان مي خوانند و مي شنوند اثري عميق در فکر و روحيه ي آنان مي گذارد و ايشان را براي رويارويي با مسائل رشد و معاشرت با ديگران آماده مي سازد و نيز در درک و فهم مشکلات زندگي آنان را ياري مي کند.
ادبيات کودک، به ويژه در زمينه هاي زبان آموزي و آموختن کلمات تازه به کودکان، نقش قاطعي دارد.
تأثير قصه در کودکان
داستان و قصه نقش بسيار مهمي در تکوين شخصيت کودک دارد. از طريق قصه ها و داستان هاي خوب، کودک به بسياري از ارزش هاي اخلاقي پي مي برد. پايداري، شجاعت، نوع دوستي، اميدواري، آزادگي، جوانمردي، طرفداري از حق و حقيقت و استقامت در مقابل زور و ستم ارزش هايي هستند که هسته ي مرکزي بسياري از قصه ها و داستآنها را تشکيل مي دهند.
پرورش حس زيبايي شناسي در کودک، متوجه ساختن کودک به دنيايي که اطرافش را فرا گرفته، پرورش عادات مفيد در کودک، تشويق حس استقلال طلبي و خلاقيت کودک هدف هاي اصلي طرح قصه هاي خوب براي کودکان است.
انتخاب قصه هاي مناسب
مسئله ي انتخاب کردن قصه، با توجه به انبوه موادي که در اختيار قصه گوست، به ويژه براي قصه گوهاي تازه کار و مبتدي، مشکلي اساسي است. حتي بهترين و برجسته ترين قصه گوهاي حرفه اي هم قادر به گفتن هر داستاني نيستند. قصه گو، قهرمانان خود را از قصه هايي مي سازد که با شخصيت خاص و سبک او متناسب باشند.
قصه گوي تازه کار، ابتدا بايد سعي کند که ويژگي هاي شخصيت و سبک گويش خود را ارزيابي کند. سپس از خودش بپرسد: چه نوع داستان هايي را مي توانم مؤثر و خوب بيان کنم؟ چگونه مي توانم شخصيت خود را با قصه هماهنگ کنم تا هر دو بتوانيم با شنونده ارتباط برقرار کنيم؟
پس از آن که قصه گو کار انتخاب کردن را تمام کرد، وارد مرحله ي آماده کردن داستان براي گفتن مي شود که از مهم ترين گام هايي است که در جهت به کار گرفتن فن قصه گويي برداشته مي شود. قصه گو بايد به خاطر داشته باشد که کار او از بر کردن يا از رو خواندن نيست، بلکه کار او قصه گفتن است که مانند تجربه اي يگانه باقي مي ماند.
از بر کردن قصه اغلب نخستين مانعي است که راه سير طبيعي و خودانگيخته ي يک قصه گويي موفق را سد مي کند. قاعده ي درست اين است که هرگز نبايد داستاني را براي «گفتن» به خاطر سپرد، بلکه با توجه به ساختمان قصه، به خاطر سپردن طرح آن کافي است.
انتخاب و آماده کردن داستان، نخستين گام ها در راه پيشبرد هنر قصه گويي است و هنر قصه گويي بر آنها استوار مي شود. قصه گوهاي مبتدي و تازه کار به زودي متوجه مي شوند زماني را که براي رسيدن به اين مرحله از رشد سپري کرده اند، سرمايه گذاري مفيدي بوده است.
آماده کردن ذهن و بيان، در ارائه ي موفقيت آميز يک قصه مهم ترين مُتغيّر به شمار مي آيد. بدون اين انتخاب و آماده کردن بسيار دقيق، قصه گو نبايد انتظار به دست آوردن يک تجربه ي موفق را داشته باشد.
ما کودکي خود را با افسانه و
حال ممکن است اين سوال پيش بيايد که چرا از «قصه هاي شب» سخن مي گوييم چرا سنت قصه خواني و کتابخواني در طول روز نمي تواند چنين تأثيري در روند شکل گيري شخصيت کودک داشته باشد؟
واقعيت اين است که
حال بايد ديد که چرا قصه هاي شب، بايد فضايي متفاوت از قصه هاي روز داشته باشند، و يا همان گونه که گفتيم از الگوي قصه هاي مادربزرگان و افسانه هاي جن و پري تبعيت کنند؟
اصلاً قصه هاي جن و پري جنسيت و قصه هاي مادربزرگان چه ويژگي خاصي دارد که آن ها را در روند شخصيت پردازي کودک، در موقعيت ممتازي قرار مي دهد. اين ويژگي را در عوالم زير مي توان خلاصه کرد. 1– تاکيد بر تخيل به عنوان رکن اصلي 2- ايجاد فضاي امن و مصون براي مواجهه با تخيل و واقعيت 3- استفاده از نظام نمادين براي تأثيربر ناخودآگاه و وحدانيت اجزاي وجودي انسان. همان گونه که اشاره شد، قصه هاي شب معمولاً از فرهنگ عاميانه ي ما نشأت مي گيرند و از گذشته هاي دور، نسل به نسل به ما رسيده اند و گويي در حافظه ي جميع، جاودانه شده اند و به همين دليل، خاصيتي تربيتي درماني و شفابخش دارند.
اين قصه ها به جاي بازگويي صرف واقعيت، با ايجاد رمز و راز و هدايت تخيل کودک، حس کنجکاوي، خودانگيختگي و توانايي احساس کردن را براي کودک به ارمغان مي آورند. توانايي درک تمام احساسات بشري مثل عشق، ترس، نفرت، اميد و حتي سوگ و جدايي. اما جهان قصه در عين مطرح کردن تمام احساسات بشري، براي کودکان جاي امني است. چرا که همه ي اين ها در مزان غير واقعي «يکي بود و يکي نبود» يا «روزي روزگاري» اتفاق مي افتد. پس اتفاقات آن به «خود راستين» کودک لطمه نمي زند و کودک در برابر عرياني خشن واقعيت احساس سرما و برهنگي نمي کند، اين جهان با جهان قصه هاي واقع گرايانه و سراسر پند و اندرز افراد بالغ تفاوت دارد. چرا که جهان قصه هاي واقع گرايانه و اخلاقي، مي توانند براي کودک تهديدي محسوب شود. اما در قصه هاي عاميانه، يا قصه هاي جن و پري هر اتفاقي که بيفتد، کودک احساس خطر نمي کند، چرا که اين اتفاق در جهان قصه رخ داده است و به همين دليل کودک به عنوان يک شاهد، نظاره گر، از اين قصه ها خود انگيختگي طبيعي، شور و شوق و مواجهه با احساسات بشري را مي آموزد، بي آن که احساس کند شخصيتش لطمه ديده است. در واقع قصه هاي عاميانه فضايي آزاد و رها براي جولان تخيل و کشف و شهود را براي کودکان به همراه مي روند.
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد برالعجب من عاشق اين هر دو ضد
اما اين فضاي آزاد، کنترل نشده و وحشي نيست، بلکه دقيقاً از ساختار و الگوي واحد قصه هاي عاميانه که در آن شر محکوم به شکست است و نيکي در نهايت پيروز مي شود، تعبيت مي کند، اما جدال بين خير و شر در قصه هاي عاميانه دلهره آور نيست، چرا که به زبان رمز که مناسب ترين زبان براي بيان مسائل ناخودآگاه است، به نمايش گذاشته مي شود و اين راز اثر بخشي و خاصيت درماني قصه هاي شب است که مسائل مشترک نوع بشر و طريقه ي راه حل و فصل آن ها را به زباني نمادين بيان مي کند. در اين مورد دکتر برونو بتلهايم، روان شناس معروف کودک که تحقيقات مفصلي بر جنبه هاي درماني و تربيتي افسانه ها انجام داده است، به تفصيل در کتاب معروف خود تحت عنوان «کاربرد افسانه ها» که در ايران به نام «کاربرد افسون» ترجمه شده است، صحبت کرده است. دکتر بتلهايم اشاره مي کند که هدف روان درماني قصه ها، هماهنگ کردن هشياري و ناهشياري کودک و يا در واقع خودآگاه و ناخوداگاه اوست. فرد در صورتي مي تواند تماميت شخصيتي خود را پيدا کند که بين وجه هشياري و ناهشياري فردي و جمعي وي، مناسبات درستي برقرار شود. در قصه ها اين مناسبات به صورت ازدواج دختر شاهزاده با پسر سلطان صورت مي گيرد. دختر سلطان يا شاهزاده خانم بيانگر جلوه اي از ناهشيار است که بايد از راه ازدواج و شويي با جنبه هشيار روان در آميزد و اين اتصال و اتحاد، به گونه اي نمادين، بيانگر هماهنگي و سازشي ميان هشياري و ناهشياري بشر و درو اقع بيانگر تماميت اجزاء وجودي اوست، تا بتواند نهاد (غرايز) را با «خود» (جنبه ي هشيار وجودش) و فراخود (وجدان و بايد و نبايدهايش) هماهنگ کند و تنها در اين صورت است که مي تواند شاد و طبيعي و خودانگيخته باشد و همه ي توان و قدرت خود را در راه کمال و شکوفايي وجود خود به کار اندازد.
اين همان وظيفه اي است که شهرزاد قصه گو در هزار و يک شب با قصه هاي پريان خود انجام مي دهد، در واقع قصه گويي شهرزاد، وسيله اي براي روان درماني شهريار بيمار و پالايش رواني اوست و البته شهرزاد اين کار را با يک قصه و در طول يک شب انجام نمي دهد. چرا که نظام نمادين قصه بايد به تدريج بر ناخودآگاه تأثير کند. به همين دليل، قصه گو شهرزاد به هزار و يک شب، يعني زماني معادل سه سال طول مي کشد تا شهريار از طريق قصه هاي پياپي، از افسردگي، بدبيني و ناراحتي روحي نجات يابد و بار ديگر تماميت شخصيت خود را پيدا کند. پس توجه به خاصيت درماني قصه در بطن فرهنگ شرق نهفته است و نکته اي است که امروزه روان شناسان غرب به عنوان يک تز پژوهشي، بر روي آن کار مي کنند و اصلاً اصطلاح مفهوم «قصه درماني» که از نيمه ي دوم قرن بيستم در غرب رواج يافت، از توجه به واقعيت درماني نهفته در هزار و يک شب و قصه هاي شرقي، ناشي شده است. بتلهايم معتقد است که افسانه هاي جن و پري و افسانه هاي عاميانه که پدربزرگ ها و مادربزرگ ها تعريف مي کردند، به ما کمک مي کنند تا خويشتن را بهتر بشناسيم. چون ارزش هاي دوگانه و دوقطبي وجود ما در اين قصه ها از هم جدا شده اند و هر کدام در وجود چهره اي متفاوت، تجلي يافته اند. و به همين علت، اين قصه ها از قصه هاي پند آميز معمولي که در کتب درسي و سيستم آموزشي واقع گرايانه وجود دارند، قدرت تأثيرگذاري بيشتري دارند و عملاً در جريان تکوين شخصيت پردازي به ياري کودک مي شتابند. چرا که اين قصه ها بر اساس خيال پردازي پرورش پيدا مي کنند. برخي سيستمها و يا مربيان به غلط تصور مي کنند که پرورش قوه ي تخيل، کودک را از واقعيت اطرافش دور مي کند و اين نوع ادبيات و قصه پردازي را براي او مفيد نمي دانند، در صورتي که رويدادهاي تخيلي، اساس شفاي روحي هستند. چرا که ذهن کودک خردسال از ديدگاه بتلهايم داراي مجموعه ي در حال گسترش وسيعي است که اغلب از يک رشته نقوش ذهني بي تناسب تشکيل شده است که فقط برخي از آن ها تکميل شده اند. کودک با ذهن خود، فقط برخي جنبه هاي واقعيت را در مي يابد و قوه ي تخيل، نقاط ضعفي را که در عدم درک کودک از جهان پيرامونش موجود است پر مي کند. اين نقاط ضعف بر اثر عدم رشد فکري و فقدان اطلاعات درست پديد مي آيد و همچنين فشارها و استرسهاي دروني در هنگام مواجهه با واقعيت نيز باعث عدم درک مسائل و يا تحريف واقعيت مي شود.
اما خيال پردازي نيز در همه حال، خالي از خطر نيست، ايجاد نوعي نظم و ساختار، از خطر خيال پردازي لجام گسيخته مي کاهد، چرا که خيال پردازي غير کنترل شده، خود مي تواند باعث اضطراب و يا دور شدن از واقعيت شود. کودک طبيعي، خيال پردازي را با مشاهده ي قسمت هايي از واقعيت آغاز مي کند. اگر خيال پردازي نظم و کنترلي نداشته باشد، ممکن است اشياء در ذهن کودک چنان درهم آميزند که به هيچ رو، قادر به نظم دادن و کنترل آن ها نباشد. براي اين که کودک بتواند از عالم خيال به واقعيت بازگردد، وجود نوعي نظم ضروري است و افسانه هاي جن و پري اين نظم را ايجاد مي کنند. چرا که همانند ذهن کودک عمل مي کنند، يعني مثل خيال پردازي هاي کودک، معمولاً با بخشي از واقعيت آغاز مي شوند (دختري که مي خواهد به ديدار مادربزرگش برود، دختري که مادرش را از دست مي دهد، مرد فقيري که يک شب هيچ غذايي با خود به خانه نمي آورد) اما در نهايت نتيجه ي اين خيال پردزاي ها، چندان روشن نيست. وقتي کودک با افسانه هاي جن و پري آشنا باشد، مي داند که اين افسانه ها به زبان اشارات يا نمادها با او سخن مي گويند، نه به زبان واقعيت روزمره. در واقع از همان ابتداي داستان، مخاطب متوجه مي شود که آن چه اتفاق مي افتد، يک رشته واقعيت محسوس با اشخاص و مکان هاي واقعي نيست. کودک نيز با مفهومي که به نماد مي دهد، از آن قصه ها برداشت خاص خود را دارد. از ديدگاه يونگ، بيماري رواني زاييده ي کمبود و يا ضعف کارکرد نمادين ذهن است. يعني خودآگاهي نمي تواند با غرايز هماهنگ شود (فراخود با نهاد) و ذائقه غريزي به صورت خام ظاهر مي شود و زبان حال نماديني در خودآگاهي نمي يابيم. همين واژه «روزي روزگاري»، «در سرزمين دور» يا در «سرزميني هزار سال پيش تر از اين» ، يا «زير گنبد کبود» و . به کودک مي فهماند که آنچه بيان خواهد شد، ربطي به اينجا و اکنون ندارد و سپس حوادثي روي مي دهد که در آن ها منطق عادي و رابطه ي علت و معلولي وجود ندارد. چنانچه در رويا و کليه جلوه هاي ناخودآگاه نيز چنين فضايي حاکم است. اما چرا بي زماني قصه، مي تواند بر ناخودآگاه ما تأثير بگذارد؟ چون فرد به جاي فرديت، با دنياي خارج قطع رابطه مي کند و رفتاري ضد اجتماعي پيدا مي کند. محتواي ناخودآگاه، پنهان ترين و در عين حال مبهم ترين حيطه براي انسان است و شديدترين دل نگراني ها و هم چنين عظيم ترين اميدواري ها را به وجود مي آورد. حيطه ي ناخودآگاه محدود به زمان و مکان خاص يا توالي منطقي رويدادها نيست. ناخودآگاه ، بي اطلاع ما، ناگهان ما را به دورترين زمانهاي زندگي مان بر مي گرداند. به حيطه ي روياهاي اجدادمان – به روياها و تصاوير ازلي بنابراين، عجيب ترين، کهن ترين، دورترين و درعين حال آشناترين جاهايي که افسانه ي جن و پري از آنها سخن مي گويد، نمايشگر سفري به درون ذهن ما و به درون قلمروهاي بي خبري و ناخودآگاه است (آنچه يونگ از نماد مي بيند، منحصراً قدرت تأليف کننده و هماهنگي بخش آن، يعني متعارف ترين و اخلاقي ترين عمل نماد است).
افسانه ي جن و پري اگرچه از همان شروع ساده ي خود وارد حوادث تخيلي مي شود، اما با وجود پيچ و خمهاي، طولاني، پيشرفت حوادث قصه از دست نمي رود و اگرچه قصه، کودک را به سفري در جهان شگفتي ها مي برد، در پايان، با اطمينان بخش ترين شيوه، او را به عالم افسار تخيل براي مدتي کوتاه، خطري در بر ندارد، به شرطي که به طور دائم گرفتار آن نشويم. همان گونه که در پايان قصه، قهرمان به عالم واقع باز مي گردد و سرنوشتي خوش، اما معمولي و بدون جادو پيدا مي کند.
همانطور که ما از روياي خويش، شاد و سرحال بر مي خيزيم تا بهتر، آماده ي مقابله با فشارهاي واقعيت باشيم، در پايان قصه ي جن و پري نيز، قهرمان يا شخصاً يا بر اثر جادو به عالم واقع باز مي گردد، در حالي که به مراتب بهتر از ابتداي داستان، قادر به در درست گرفتن زندگي خويش است. در اينجا بي مناسبت نيست که از ديدگاه زبان شناسان نيز نگاهي مسئله داشته باشيم، زبان شناسان معتقدند که زبان مفهوم سلبي است و نه ايجابي، و در واقع ما ماهيت را آنگونه که هست نمي فهيمم، بلکه از طريق مجراي زبان بهتر مي فهميم، به همين دليل اشاره شد که اين قصه ها بايد قبل از خواب خوانده و يا گفته شوند چون خواب ادامه ي خيال پردازي و به نظم کشيدن تخيلات کودک را از طريق خيال پردازي به عهده مي گيرد و انرژي ذهني لازم را براي شروع يک روز جديد در اختيار او قرار مي دهد. پژوهش هايي که اخيراً درباره ي رويا انجام شده است، نشان داده است که هرگاه کسي از رويا و خواب ديدن محروم باشد، حتي اگر بخوابد، ولي به مرحله ي خواب سبک يا رويابيني نرسد، دچار افسردگي مي شود در زندگي واقعي، از نظر کنترل واقعيت دچار مشکل مي شود. علت مشکل اين است که فرد، فرصت آن را پيدا نمي کند که در عالم رويا، خود را از يد مسائل ناخودآگاه که به او هجوم مي آورند رها سازد.
بايد در نظر داشت که روياهاي کودک به اندازه ي روياي بزرگسال پيچيدگي ندارد. بنابراين به قصه هاي جن و پري بيشتر نياز دارد.
بسياري از روانشناسان معتقدند که اگر کودکي با افسانه هاي جن و پري آشنا شده باشد، ممکن است روياهايش از نظر محتوا و مفهوم کم مايه تر باشد و در نتيجه در راه تسلط بر مشکلات زندگي چندان کمکي به او نمي کند، اين مهمترين دليل نياز کودک به قصه هاي شب قبل از خواب است.
اما ممکن است براي بسياري اين پرسش پديد بيايد که چرا نبايد شب هنگام قصه هاي منطبق با واقعيت براي کودک گفته شود؟ بسياري از کساني که تکيه بر واقعيت گرايي دارند، از عنصر خيال پردازي از قصه هاي عاميانه ايراد مي گيرند. پاسخ به اين سوال اين است که اگر کودک همواره با قصه هاي واقع گرايانه مواجه باشد، ممکن است چنين نتيجه بگيرد که بخش عمده ي واقعيت دروني او و خيال پردازي هايش مورد قبول پدر و مادر نيست. از اين رو خود را نسبت به زندگي دروني و ذهني بيگانه مي سازد و در نتيجه به سوي غناي فکري گام بر نمي دارد و بعدها ممکن است در سنين نوجواني و جواني که ديگر تحت سلطه ي عاطفي پدر و مادر قرار ندارد، از جهان ملموس و منطقي متنفر شود و از هرگونه روابط علت و معلولي بگريزد و تماماً به درون عالم خيال پناه ببرد. گويي که درصدد جبران چيزي است که در کودکي از دست داده است و اين ممکن است در سنين بالاتر به جدايي کامل فرد از واقعيت منجر شود که پيامدهاي خطرناکي را دربر دارد و آغاز سايکوز يا روان پريشي است. چنين شخصي حس مي کند که هرگز در عالم واقع احساس رضايت کامل نمي کند وچون با فعاليتهاي ناخودآگاه بيگانه مي شود، قادر نيست توان ناخودآگاه خود را در جهت غناي زندگي خويش به کار ببرد. در اين صورت زندگي ديگر نه خوشايند است و نه مزيتي عزيز و بي همتا که به انسان هديه داده شده است.
به محض آن که فشارهاي دروني کودک بر او چيره شود، تنها چيزي که او را آرام مي کند و به او اميد مي بخشد، تجسم بخشيدن به آنها در عالم خارج است. اما مسئله ي مهم چگونگي اين تجسم بخشيدن است. بي آن که اين کاربر وجود کودک غالب گردد. کودک به تنهايي هنوز قادر به برقراري نظم در فراگردهاي دروني خود و درک آنها نيست. افسانه هاي جن و پري مادربزرگان به کودک نشان مي دهد که چگونه مي تواند آرزوهاي ويرانگر خود را در وجود يک شخصيت مجسم سازد و يا از شخصيت ديگر، به رضايت خاطر برسد و اصولاً چگونه با دغدغه هاي مخرب خود، سازگاري پيدا کند و آنها را پالايش کند.
وقتي آرزوهاي کودک در وجود فرشته اي مهربان تجسم يافت، و انگيزه هاي ويرانگرش در وجود جادوگري پليد، و هراسهايش در وجود گرگي درنده و توقعات وجدانش در وجود پيري خردمند مجسم شد، آن زمان کودکي سرانجام قادر خواهد بود که گرايشهاي متضاد خود را منظم سازد و از اين هنگام است که شخصيت او به تدريج شکل مي گيرد و در آينده، در برخورد با مسائل و مشکلات کمتر دچار اضطراب، از خود بيگانگي و آشفتگي دروني و مهتر از همه کمتر دچار احساس تناقض مي شود.
در قصه کودک با دنياي متفاوت انسانها، حيوانات، طبيعت و … آشنا ميشود و ميتواند از تجربيات، تصاوير و تخيل موجود در تکتک سطرهاي آن استفاده کند و آنها را در زندگي خود بهکار گيرد.
مثلا مريم کوچولو که به شدت از تاريکي ميترسد و شبها نميتواند در اتاق تاريک بخوابد، با شنيدن قصهاي در مورد کودکي که به جنگ تاريکي وسياهي ميرود، به
مادر مريم به توصيه مشاور، اين قصه را بارها و بار ها با آرامش و تصوير سازيهاي زيبا براي دخترش خواند تا بلاخره ترس او از تاريکي از بين رفت.
اما براي اين که بتوانيم با قصه بسياري از مشکلات فرزندانمان را حل کنيم، بايد چه کنيم، چطور براي آنها قصه بخوانيم و در حينخواندن قصه، چه سوالاتي از بچهها بپرسيم تا بهتر بتوانند همذاتپنداري کنند و خودشان را در قالب قهرمان قصه در نظر بگيرند ؟
قصه درماني مانند بازي درماني است. در بسياري از موارد، وقتي ميخواهيم با بچه ها به طور مستقيم ارتباط برقرار کنيم. خيلي از آنها توانايي لازم را براي اين کار ندارند؛ مثلا وقتي ميخواهيم از علت اضطراب بيش از حد کودکچهار ساله آگاه شويم، نميتوانيم و نبابد اين کار را به طور مستقيم انجام دهيم؛ در واقع يکي از بهترين راهها اين است که با استفاده از قصه يا بازي اين کار را انجام دهيم.
بازي و قصه به نوعي بهترين روش مورد علاقه کودکان است. يعني بهتر است تا حد امکان بجاي کلام از ارتباط غير مستقيم مانند خواندن شعر و قصه استفاده شود. معمولا بچهها از لحن نصيحتگونه خوش شان نميآيد و در برابر آن مقاومت نشان ميدهند؛ ولي وقتي ما حرف خود را به طور غير مستقيم يا در قالب داستان بيان کنيم براي آنها لذت بخش تر خواهد بود و علاقه بيشتري نيز براي شنيدن را از خود نشان ميدهند.
بازي درماني به نوعي و قصه درماني نيز به شيوهاي ديگر ميتواند اين مقاوت را بشکند و باعث شود بدون اينکه ما بخواهيد درباره خود فرد صحبت کنيم، از شخصيتهاي ديگر در داستان صحبت کنيم که مشکلي مشابه مشکل کودک دارند. ما ميتوانيم بدون اين که درخواستي از کودک بکنيم و يا بهطور مستقيم از او چيزي بخواهيم، با خواندن داستان، آنچه را که ميخواهيم به کودک منتقل کنيم.
قصه درماني هم براي درمان کودکان و هم براي بزرگسالان به کار ميرود که البته اين امر، گاهي با رويکرد هاي درماني ديگر هم تلفيق ميشود؛ مثلا قصه درماني براي بزرگسالان يک درمان مکمل است و در کنار درمانهاي ديگر استفاده ميشود؛ زيرا قصه گويي زياد باعث ميشود صراحت کلام کم کم در فرد از بين برود و به تدريج آنها نتوانند به طور مستقيم حرفشان را بيان کنند.
اما در مورد کودک اين گونه نيست؛ زيرا با توجه به اين که آنها هنوز نميتوانند هيجاناتشان را به خوبي مديريت کنند، به محض ابن که سراغ اصل مطلب ميرويم، آنان
قصه درماني معمولا براي انواع ترس، مثل ترس از امتحان، تنهايي و موجودات خيالي و ضطراب کودکان با انواع افسردگي، مشکلات خواب و …. به کار ميرود، همچنين در بعضي قصهها کودکان ميتوانند تخليه هيجاني نيز داشته باشند.
انتخاب قصه به عنوان حتما بايد با احتياط و م با مشاور انجام شود، مثلا در بسياري از موارد بهتر است قبل از قصه درماني، ابتدا بازي انجام شود تا هيجان کودک بيشتر تخليه شود. در واقع بازي درماني انواع مختلفي دارد که نوع بازي درماني کودکان کاملا باعث تخليه هيجاني آنها ميشود. پس بهتر است والدين در اين خصوص آموزش ببينند تا بتوانند بيشتر به فرزندانشان کمک کنند. اما بايد توجه داشته باشيم که خود مادر هم بايد اختلال باليني خاصي نداشته باشد، مثلا والدي که بيش از حد کمالگراست، هنگام تعريف کردن قضه هم، خواناخواه، ميخواهد کودک را وادار به خوب بودن يا موفق بودن بکند و بنابراين بيشتر تمرکز او نيز بر شخصيت مثبت و موفق قصه خواهد بود؛ پس والدين ابتدا بايد آموزش لازم را براي چگونه تعريف کردن قصه ببينند تا بتواند به کودک اجازه دهند تا بنابه خواست و علاقه خودش، با شخصيتي که ميخواهد، ارتباط لازم را برقرار کند؛ يعني والدين نبايد هنگام قصه گويي هيچگونه مداخلهاي براي بيان خواستههاي خودشان داشته باشند. حتي در بازي درماني هم مادر نبايد مشکل خاصي داشته باشد. مثلا مادران وسواسي هنگام بازي بچهها، مدام به فکر مرتب کردن اتاق او هستند و دوست ندارند اتاق کودک، حتي براي چند ساعت، شلوغ باقي بماند. در نهايت قصه درماني براي کودکي که مشکل خاصي دارد نيز به والدين توصيه نميشود، زيرا اين کار حتما بايد تحت نظر متخصص انجام شود.
قصه گفتن نيز مانند هر کار ديگر نيازي به مهارت خاصي دارد. هنگام گفتن قصه، خود فرد بايد آنقدر داستان را جذاب و ريتميک بگويد تا حواس کودک را کاملا بر روي آن متمرکز کند. ضمن اين که بايد خود کودک را هم با پرسش و پاسخ در جريان قصه قرار داد؛ يعني مهم آن است که والدين ذوق لازم را براي خواند داستن داشته باشند؛ مثلا از کودک بخواهند نظرش را در باره قصه و شخصيتهاي مختلف آن بگويد و هنگام شنيدن داستان منفعل نباشد و کاملا همراه باشد. يعني در برخورد با کودکان بايد بتوانيم ميزاني از شيطنت، همدلي و همراهي با آنها را داشته باشيم تا بتوانيم ارتباط خوبي با آنها برقرار کنيم.
فراموش نکنيم که فرزندان ما گاهي با ما بسيار متفاوت هستند و نبايد اصرار داشته باشيم مانند ما فکر، عمل يا رفتار کنند و درست مثل ما تصميم بگيرند. ما فقط بايد کاري کنيم که احساسات و هيجانات منفي کودک تخليه شود.
توجه داشته باشيم که هنگام خواندن قصه براي کودک يا بازي با او، محور و توجه اصلي ما بر کودک است، نه مشکل او. ما بايد بدون توجه به مشکلاتي که فرزندمان دارد، به او اجازه دهيم در بسياري موارد، خودش را بيان کند و آنچه را که ميخواهد به راحتي با ما در ميان بگذارد.
هنگام قصه گفتن بايد به موارد زيادي براي جلب توجه و همکاري کودک توجه داشته باشيم؛ مثلا از او بپرسيم که کدام شخصيت داستان را بيشتر دوست دارد و دلش ميخواهد داستان چگونه تمام شود. پاسخ به اين سوالات ميتواند در شناخت بيشتر ما از او موثر باشد. گاهي بچه ها دوست دارند چندين بار يک داستان را بشنوند؛ به اين ترتيب ما هم ميتوانيم بارها داستان را با کمي تغيير در خواندن و نحوه سوال کردن به گونه متفاوتي اجرا کنيم.
در قصه درماني، ما داستان را بهطورکلي ميخوانيم و اجازه ميدهيم خود کودک با جزئيات بقيه آن را بگويد. مثلاً اگر
با توجه به شخصيت کودک، او پاسخهاي متفاوتي به ما ميدهد؛ مثلاً کودکي که عصبي و پرخاشگر است، يک پاسخ ميدهد و کودکي که مضطرب و نگران است، پاسخي ديگر و بچههاي هيجاني يا ترسو نيز بهگونهاي ديگر به ما پاسخ خواهند داد.
درواقع در داستانهايي که براي درمان انتخاب ميشوند، جزئيات کمتري وجود دارد تا جاي بيشتري براي حضور کودکان هم وجود داشته باشد. ميتوان گفت هر ذهن آگاهي با خلاقيت و دريافت کمي اطلاعات ميتواند رفتار دست و منحصربهفردي با فرزند خود داشته باشد. يکي از اين موارد هم ميتواند خواند قصه يا انجام بازي با کودک باشد.
راضيه برزگر؛ دانشجوي کارشناسي ارشد دانشگاه علامه طباطبايي razieh.barzegar@gmail.com
سميه کاظميان؛ استاديار گروه مشاوره دانشگاه علامه طباطبايي kazemian_somaye@yahoo.com
آفرينش قصه پاسخ بةکي از نيازهاي روحي انسان است و تا انسان، اين موجود پيچيده به حيات خود ادامه دهد، هنر ديرپاي قصهگويي نيز زنده خواهد بود و همچون رودي حياتبخش در بستر زندگي بشر جريان خواهد داشت. قرآن که معجزة پيامبر اسلام و آخرين و درعينحال کاملترين کتاب آسماني است سرشار از قصه است که از سرگذشت پيامبران و اقوام پيشين و به زبان قصه براي مسلمانان نقلشده است. در اين مقاله سعي بر آن است تا ابتدا معناي لغوي و اصطلاحي قصه، اهميت، انواع، ويژگيها و ارزشهاي تربيتي قصه موردبررسي قرار گيرد، سپس جايگاه، اهميت و ويژگيهاي
قرآن كريم بهعنوان آخرين كتاب الهي كه از سرچشمه وحي الهام گرفته، گنجينهاي منحصربهفرد و در ميان همه كتب الهي بيرقيب است. با توجّه به اينكه عامّه مردم، كمتر ميتوانند از قرآن كريم و مفاهيم آموزنده آن مستقيماً استفاده كنند، قرآن كريم با عباراتي ساده و قابلفهم براي عموم مردم به بيان سرگذشت پيشينيان پرداخته و با اشاره به علّت هلاكت يا سعادت آنان، نيل به هدف مقدّس، يعني عبرت گرفتن از سرگذشت گذشتگان را آسانتر نموده است.
قصّه و داستانگويي مهمترين وسيله و ابزار كتب آسماني براي تبشير و انذار بوده است. بدون ترديد، طبع انسان به شنيدن و خواندن سرگذشتها و قصّهها، رغبت و ميل فراوان دارد و قرآن كريم، اولين كتابي است كه نقل داستانهاي و سرگذشتهاي واقعي پيشينيان را در راه تربيت و ارشاد مردم بهكار گرفته و از اين ميل و رغبت طبيعي، در راه هدايت آنها
قرآن كريم همواره بهعنوان چراغ روشناييبخش راه سعادت بشري، نويدبخش بوده است و از راههاي مختلف همچون: انذار، بشارت، وعده، وعيد، تمثيل، توصيف، إخبار، حكايت و بيان قصّه، در پي اين بوده است كه قاطبه انسانها را بهسوي راه سعادت ابدي هدايت كند. تاريخ و نقل سرگذشت پيشينيان و ذكر عاقبت آنها و ذكر علّت گرفتاريها و شقاوت، يا راحتي و سعادت آنها، تأثير بهسزايي در چگونگي طي اين راه دارند. در دل قصههاي قرآني برشي از زندگي واقعي انسان در لحظههاي خاص تاريخ نقش بسته است.
واژة «قصه» مصدر عربي از ماده قَصَصَ، يُقصُصُ و به معني دنبال کردن اثر و ردپاي کسي يا حيواني آمده است. معاني ثانوي ديگري چون: بيان کردن، گفتن، داستانسرايي، نقل کردن نيز در فرهنگها ياد شده است.
از ميان معاني واژة قصه، شايد بهترين معني که با اصل کار قصهگويي مطابقت دارد و با نظريههاي قصه شناسان نيز هماهنگ است، همان معني دنبال کردن است. دنبال کردن در معناي مجازي، نه بهطور حقيقي، مثل دنبال کردن رد پاي يک آهو يا يک ، بلکه دنبال کردن مجازي حوادث و ماجراهايي است که براي يک شخصيت يا شخصيتهاي داستان رخ ميدهد (پشتدار، 1390).
شنونده به هنگام توجه به وقايع قصه در هر شرايط سني و علمي – فرهنگي که باشد، آنچه او را برميانگيزاند تا حوادث قصه را دنبال کند، همانا حس کنجکاوي و ولع به اين است تا بداند که سرانجام قهرمان داستان و نتيجه ماجراها به کجا خواهد کشيد؛ يعني شنونده دائماً از خود يا از راوي ميپرسد: بعد چه؟ (and then)، در زبان عربي قَصَصَ دقيقاً با اين اصطلاح لاتين تناسب معنايي و کاربردي دارد (رهبر، 1389). قصه، بهطور اجمال، پيگيري و رديابي آثار گذشته و گذشتگان است. همانگونه که چند جاي قرآن، گذشته از بحث قصه، از خود واژه قصه به معناي» پيگيري و رديابي آثار گذشته استفاده شده است (حسيني و محدثي، 1381).
در زمان حال، اصطلاح قصه به معناي عام در بيشتر متون ادبي بر آنچه در ادبيات قديم آمده است، مانند افسانه، حکايت و سرگذشت اطلاق ميشود (مير صادقي، 1377). قصه قالبي از انواع ادب شفاهي (عاميانه، فرهنگ مردم) است که ساختاري ساده و ابتدايي دارد و حوادث آن حول يک ماجراي ساده دور ميزند، اصل قصه روايت سادة آن ماجراست. وجه تمايز قصه با حکايت در دو نکته است: حکايت در زمان و روزگاري مشخص اتفاق افتاده است، ولي قصه مقيد به برش زمان نيست، ديگر آنکه حکايت حتماً متضمن يک پيام اخلاقي يا نکتهاي اجتماعي است که قصه ممکن است حامل چنين پيامي باشد و ممکن است صرفاً
قصه و قصهگويي امروزه علاوه بر روشي براي سرگرمي و تفريح، شيوهاي براي آموزش و يادگيري کودکان است و از آن در کلاسهاي آموزشي و اتاقهاي بازي و خواب کودکان استفاده ميشود (ندافي قلعه شيري، 1388).
قصهگويي، عبارت است از: هنر يا حرفه نقل داستان بهصورت شعر يا نثر که شخص قصهگو آن را در برابر شنوندة زنده اجرا ميکند. داستانهايي که نقل ميشود، ميتواند بهصورت گفتوگو، ترانه، آواز با موسيقي يا بدون آن، با تصوير و ساير ابزارها همراه باشد. ممکن است از منابع شفاهي، چاپي يا ضبط مکانيکي استفاده شود و يکي از اهداف آن بايستي سرگرمي باشد. در روزگاران کهن، تاريخ سنتها، مذهب، آداب قهرمانيها و غرور قومي بهوسيله قصهگوها از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشد (حجازي، 1384).
قصهگويي در کشور ما سابقهاي بس ديرينه و قديمي دارد، اما نفوذ عوامل و وسايل ارتباطجمعي و علاوه بر آن مسائل خاص حوزههاي شهرنشيني، موجب شده تا نقش قصهگويي در طول دوران و بهويژه در نظامهاي آموزشي کمرنگ شود. همچنين به قصهگويي هنوز بهعنوان يک فن نگاه نميشود و در نظام آموزشوپرورش جايگاه شايستهاي براي قصهگويي به چشم نميخورد. بسياري از علاقهمندان به اين فن، به تجارب خود متکي هستند و کمتر با روشهاي علمي و اصول قابل قبول اين فن آشنايي دارند.
قصه و قصهگويي، خود قصة آشناي همة انسانها در همة روزگاران و جامعههاست. انسانها در سفر، غم و شادي، تنهايي و خلوت و در جمع و حتي در گيرودار جنگ و بحرآنهاي زندگي با قصه همراه و مأنوس بودهاند، همين است که قصه را همزاد انسان دانستهاند و نخستين قصهها را به نخستين روزهاي زندگي انسان در زمين بازگرداندهاند.
قصه تنها، فاتح دنياي کودکان نيست، بلکه بزرگسالان نيز لحظة شنيدن قصه، درست مثل کودکان، با قصه جاري و همراه ميشوند و صميميت و صفاي کودکانه مييابند. نوشتهاند که مصريان قديم همراه با بزرگان و بهويژه فرعونيان، قصهگويي دفن ميکردند تا براي او قصه بگويند و غم تنهايي و غربت را در قبر فراموش کنند. پادشاهان ايراني، قصهگوياني داشتهاند. شهرزاد قصهگو در هزار و يکشب نمونهاي از اين قصهگويان است. در هفتپيکر نظامي دختران افسانهگو، بهرام گور را به قصههاي خويش ميهمان ميکنند. نقش قصه در تربيت انسان تا بدانجا است هاست که کتابهاي آسماني با شيوهاي خاص داستانهايي را براي تذکر، هدايت و ارشاد مطرح کردهاند. تورات، انجيل و قرآن سرشار از داستانهاي انبياء، اقوام و تمدنهايي است که آمدهاند و رفتهاند و زندگي آنها چراغ راه ديگر انسانها شده است.
شايد نخستين قصه، قصه آدم و حوا باشد که با فريب شيطان، از بهشت خدا رانده شدند. شايد حضرت آدم (ع) بهعنوان اولين قصهگو، بارها قصه رانده شدن خويش از بهشت را براي فرزندانش تعريف کرده باشد تا عبرت بگيرند و فريب نخورند (رحمان دوست، 1377). آفرينش قصه پاسخ بةکي از نيازهاي روحي انسان است و تا انسان، اين موجود پيچيده به حيات خود ادامه دهد، هنر ديرپاي قصهگويي نيز زنده خواهد بود و همچون رودي حياتبخش در بستر زندگي بشر جريان خواهد داشت (حنيف،1384). مسلماً علاقه به قصه را خداوند مهربان در نهاد انسان نهاده است، زيرا خداوند از زير و بم آفريدة خود دقيقاً آگاه است و در تمام کتابهاي آسماني به زبان قصه با انسان سخن گفته است.
قرآن آخرين کتاب آسماني مملو از قصهها و تمثيلهايي است که لباس سخن حقّ پوشيدهاند و ماجراي اقوام و مردم گذشته را براي مسلمانان و مخاطبانش نقل ميکند تا عبرت حاصل آيد و تجربه تلخ گذشتگان طغيانگر و عاصي، دوباره تکرار نشود.
در مورد انواع قصهها، شش گونه قابلتصور است: تاريخي، واقعي، تمثيلي، اسطورهاي، نمادين و غيبي.
اگر بخواهيم مثالي براي قصه اسطورهاي بياوريم، ميتوانيم به شاهنامه فردوسي اشاره کنيم که قهرمانان قصهاش واقعيت خارجي نداشته و به معني مطلق، تخيل بودهاند. اسطوره بر سبيل تمثيل نيست و تحققش بسيار دور از ذهن است.
با اندک تأملي در قصههاي قرآن در مييابيم که اين دستهبنديها براي قصههاي قرآن باطل است و در قرآن فقط قصههاي واقعي داريم ولاغير! حتي قصه تاريخي هم در قرآن نيست از گونههاي قصه فقط ميتوان قصه واقعي را براي قرآن تصور نمود (حسيني و محدثي، 1381).
قصه اگر بهمثابةک اثر هنري تلقي شود (که چنين است) بايد مانند هر اثر هنري ديگر سه ويژگي زير را دارا باشد:
الف) بايد نوآوري داشته باشد. در قصه بايد نسبت به نوع معمول و پيشپا افتاده، بدعت و نوآوري وجود داشته باشد که همگان قادر به آن نباشند (و همانگونه که ميدانيد تحدي در همهجاي قرآن و حتي قصههايش وجود دارد).
ب) زيبايي ساختاري داشته باشد؛ يعني از حيث جمالي بايد زيبا باشد.
ج) از لحاظ نحوه بيان، قدرتمند باشد، يعني قدرت تعبير و نحوه بيانش بهگونهاي باشد که بتواند از ديگر تعبيرهاي هنري ممتاز شود.
اين سخن که در قصههاي قرآن هر سه ويژگي فوق وجود دارد، ادعاي درستي است، چراکه از نوآوري و زيبايي ساختاري و قدرت تعبير برخوردار است (حسيني و محدثي، 1381).
داستان، محور يک تجربه اصيل قصهگويي است، چراکه بدون داستان، قصهگويي وجود ندارد؛ همچنين آماده کردن داستان نيز مقوله ديگري است که قصهگو بايد به آن توجه خاصي داشته باشد. منبعي که قصهگو براي انتخاب کردن داستان در اختيار دارد، پهنه ادبيات شفاهي و مکتوب جهان است. او بايد به جمعآوري قصههايي متناسب باشخصيت و سبک خاص خود بپردازد و براي انتخاب قصه به سؤالات زير جواب دهد:
ارزشهاي تربيتي قصهگويي را ميتوان چنين خلاصه کرد:
افلاطون در کتاب جمهوريت اينچنين به بيان اهميت قصه براي کودکان ميپردازد:
بايد پرستاران و مادران را وادار کنيم که فقط حکايتهايي را که پذيرفتهايم، براي کودکان نقل کنند و متوجه باشند که پرورشي که روح اطفال بهوسيله حکايات حاصل ميکند، بهمراتب بيش از تربيتي است که جسم آنها بهوسيله ورزش پيدا ميکند (رحمان دوست، 1377).
قصه و قصهگويي پديدهاي است که قدمت آن به قدمت پيدايش زبان و گويايي آدميزاد است. آنچنان که تقريباً هيچ قوم و ملت کهني را نميتوان يافت که داراي قصهها و حکايتهاي مذهبي، حماسي، اجتماعي و امثال آن نباشد. در همه قرون گذشته قصةک نوع وسيله براي ي نيازهاي رواني کودکان، نوجوانان و حتي بزرگسالان بوده است . بهطورکلي قصه بيش از ساير وسايل تربيتي در رفتار کودک مؤثر است، بهشرط آنکه درست و دقيق انتخاب شود. قصه ميتواند ريشه بسياري از انحرافات را در کودکان و نوجوانان بخشکاند و تأثيرات عمده تربيتي بر آنها داشته باشد. بچهها ميتوانند با خواندن و شنيدن قصهها به سرمايههاي تمدن و ميراث فرهنگي خود دست يابند، با آداب و سنن جامعه خويش و جامعه جهاني آشنا شوند و خود را براي زندگي آينده آمادهتر سازند.
فوايد قصه گويي در كودكان:
1- کمک به پرورش قدرت بيان و عواطف و افکار کودکان.
2- تقويت و پرورش نيروي تخيل در کودکان.
3- تحريک قوه ي ابتکار و ابداع در کودکان.
4- ايجاد عشق و علاقه به ادبيات در کودکان.
5- رشد اعتماد به نفس کودک و علاقه مند ساختن او به آزادي و عدالت اجتماعي.
6- برآورده کردن نيازهاي عاطفي کودک و آماده ساختن او براي دريافت پيام هاي اخلاقي و انساني و شهروندي خوب بودن.
در كل داستان و قصه نقش بسيار مهمي در تکوين شخصيت کودک دارد. از طريق قصه ها و داستان هاي خوب، کودک به بسياري از ارزش هاي اخلاقي پي مي برد. پايداري، شجاعت، نوع دوستي،
قصه هاي کودکان چگونه بايد باشد :
1) همخوان با احساسات و علاقه آنها باشد .نه مبتني بر دنياي بزرگسالان .
2) داراي ساخت داستاني مناسب کودکان باشد . انگيزه تعقيب را در کودکان ايجاد کند .
3) طولاني و ملال آور نباشد ، کوتاه باشد .
4) پيچيده و داراي شخصيت هاي متعدد نباشد .
5) هم خواني فرهنگي در قصه ها رعايت شود .
6) قصه ها نبايد بلافاصله لو برود و کودک تا آخر آن حدس بزند .
7) قصه هايي که تاثير مثبت داشته باشدند انتخاب شود ، مثل شجاعت ، دوستي به جاي دشمني .
8) حاوي واژگان فراوان نباشد همچنين جذاب باشد .
9) کتاب قصه را کودک بپسندد( طراحي ، نقاشي ،زيبايي ظاهري )
از قصه مهمتر کسي که قصه را مي گويد مي باشد . تمرين ، تسلط ، دوست داشتن قصه و قصه گويي و شناخت دنياي کودک از ضرورت هاي کار قصه گويي است
شرايط قصه گو :
1) قصه را خوانده باشد و زير و بم هاي قصه و فضاي مناسب کلامي را بداند .
2) قصه اي که خودمان دوست داريم را بگوئيم کودک از خطوط و چهره قصه گو بي علاقه گي را مي فهمد .
3) از فضاي قصه بيرون نرود ( قطع قصه ،گفتگو يا خوردن )
4) صبور و با حوصله باشد (شتاب براي تمام کردن ، پاسخ سئوالات دانش آموز ندادن )
5) حرکات قصه گو و صدايش خيلي مهم است .
6) تکيه کلام نا به جا نداشتن .
7) رابطه عاطفي برقرار کردن .
8) لحن و حرکات قصه گو وقتي به پايان قصه نزديک مي شود بايد آرامش بخش باشد .
9) قصه گو داراي لکنت زبان نباشد .و تو دماغي صحبت نکند .
10) آراستگي ، ظاهر و لباس قصه گو بايد مطلوب باشد .
ابزار اصلي قصه گو براي انتقال داستان به شنونده، صدا و كلمه هايي است كه ادا مي شود. اگر قصه گو در استفاده ي مؤثر از كلمه ها و صداي خود دقت كافي نداشته باشد، حتي بيان بهترين و هيجان انگيزترين داستآنها هم ضعيف از كار درخواهد آمد.
چهره و حركات قصه گو:
به طور كلي رفتار، به ويژه چهره ي قصه گوي خوب كمك بسيار مؤثري به شنونده مي كند. شنونده ضمن اين كه به كلمه هايي كه به تصاوير داستان جان مي بخشد توجه دارد، در تمام مدت به قصه گو نيز چشم مي دوزد . چهره ي قصه گو اغلب آيينه ي تمام نماي آن قصه است و به آن چه شنوده مي شنود، جان مي بخشد.
قصه گوي خوب بايد چهره اي قابل انعطاف داشته باشد تا اخم و لبخند، ترس و بيم و ساير عواطف را نشان دهد و بر تأثير قصه گويي بيفزايد. حالات چهره بايد منطبق بر حالت هاي داستان باشد و هرگز نبايد به كاريكاتور تبديل شود مگر آن كه داستان چنين ايجاب كند.
حركات بايد طبيعي باشد، نه برنامه ريزي شده. به جاي اداها و حالت هاي اضافه و تمرين شده اي كه معمولاً درگذشته به عنوان فن بيان آموخته مي شد، بايد حركت ها خودانگيخته باشد تا به تأثير قصه بيفزايد. در هر حال، در يك قصه گويي موفق، چهره چيزي است كه مي تواند در بيان بهتر قصه، به قصه گو كمك كند، ولي نبايد بيش از ساير جنبه هاي اين هنر به آن توجه كرد.
مزاياي قصه گويي ،براي خود والدين: هنر قصه گويي نيازمند آن است كه خودتان داستان هاي زيادي بخوانيد. با قصه گويي نه تنها دل وجان كودكان را شاد ميكنيد، بلكه كودك درون خود را هم مي پروريد. قصه گويي فعاليت جالبي است كه پيوند كودك- ولي را مستحكم مي سازد.
چيزي که تقريباً همه کودکان علاقه و اشتياق فراواني به آن دارند، شنيدن
حتي کودکان شلوغ و پر جنبوجوش هم با آرامش به قصهها
چقدر خوب ميشد که اگر والدين و معلمان در خانه و مدرسه براي تربيت بهتر و حتي آموزش بهتر درسها به هنر قصهگويي و اثرات مثبت آن توجه بيشتري ميشد و آموزش قصهگويي بخشي از برنامههاي اصلي معلمان و مدرسان قرار ميگرفت.
متأسفانه بيشتر والدين و معلمان از تأثيرات بسيار وسيع و مفيد قصه کودکانه براي کودکان غافلاند و از هنر قصهگويي و تأثيراتي که يک قصهي کودکانهي خوب ميتواند بر کودک بگذارد اطلاعي ندارند و قصه گفتن را براي خود کاري حقير و بيخود و براي کودکان کاري بيهوده تلقي ميکنند و فکر ميکنند که با اين کار وقتشان را تلف ميکنند. غافل از اينکه آنها با همين قصهگوييها ميتوانند بر ارزشهاي تربيتي و شخصيتي کودک بيفزايند و از آن در جهت برقراري ارتباط با درک و قوهي تفکر کودک و نيز انتقال مفاهيم و قواعد زندگي بهره بگيرند.چراکه در هر قصه کودکانه، نکات آموزندهاي نهفته است که کودک را به يادگيري و تفکر درباره چيزهايي که داخل داستان هست فراميخواند. درواقع در هر قصه کودکانه، ماجراهايي دنبال ميشود که نقاط مجهولي دارد. براي همين بهراحتي ميتواند حس کنجکاوي کودک را برانگيزاند؛ بنابراين، اين يعني تقويت حس کنجکاوي و درک عميق مسائل و موضوعات در کودک.
همچنين يک قصه کودکانه علاوه بر اينکه کودک را سرگرم ميکند، پيوستگي و پشت سر هم بودن صحنههاي قصه کودکانه باعث ايجاد نظم منطقي در ذهن او ميشود.
هنگاميکه والدين يک قصه کودکانه را در شب بهعنوان قصه کودکانه شب براي کودک خود تعريف ميکند، کودک با کمک قوه تخيل ذهنش، خودش را بهجاي يکي از شخصيتهاي قصه ميگذارد و بهعنوانمثال ميتواند حس قهرماني، گذشت يا فداکاري را تجربه کند و بياموزد.
هنگاميکه والدين يک قصه کودکانه وقت خواب را از بين کتابهاي داستاني کتابخانه انتخاب ميکنند تا براي کودکش تعريف کند، علاوه بر اينکه کودک با شنيدن يک قصهي مفيد و جذاب بهراحتي با آرامش بيشتري به خواب ميرود، نيروي بيان و تکلم کودک نيز تقويت ميشود و درنتيجه دايره لغات و اطلاعات او گستردهتر و غنيتر ميشود.
همچنين قصه کودکانه تصويري نيز به تقويت درک و فهم کودک تأثير بسياري دارد. هنگاميکه والدين يک قصه کودکانه را همراه با تصاوير مربوط به داستان براي کودک تعريف ميکند، فاصله ميان قدرت شنوايي و قدرت ديداري کودک پر ميشود و ميتواند بين آنچه ميشنود و آنچه ميبيند ارتباط برقرار کند و مفاهيم را عميقتر و بهتر درک کند و اين موضوع يعني تقويت
کودک با گوش دادن به قصه کودکانهاي که براي او بازگو ميشود با مسائل و موضوعات مختلف زندگي آشنا ميشود و درنتيجه مهارتهاي زندگي و اجتماعي او افزايش مييابد و ميتواند با مسائل و موضوعات مختلف پيرامون خود درست و منطقي رفتار کند و آنها را با کمک آموزندههاي خود بهتر مديريت کند.
وقتيکه کودک به قصه کودکانهاي که والدين يا معلمش براي او تعريف ميکند، گوش ميدهد ممکن است در ميانهي قصه، سؤالاتي بپرسد يا طرز فکرش را درباره ماجراي داستان بيان کند که همين موضوع ميتواند در پرورش استعدادها و قدرت خلاقيت او کمک شاياني کند.
کودکان معمولاً دوست دارند قصهاي را که شنيدهاند بارها و بارها بشنوند و همين نکته هم باعث تقويت قدرت حافظه و نيز قدرت بيان کودک ميشود.
همچنين قصه کودکانه مزاياي ديگري هم دارد، به اين صورت که اگر يک قصه کودکانه نکات مثبت و پيامدهاي اخلاقي همراه با جذابيت و گيرايي خود را داشته باشد ميتواند مدتهاي مديدي در ذهن کودک باقي بماند و درنتيجه همان پيامدها و نکات آموزنده را در زندگي خود به کار بگيرد و از فوايد آن بهرهمند گردد. درواقع در هر قصه کودکانه يک سري مفاهيم وجود دارد که در همه عصرها به آن توجه ميشود و داراي نکات بسيار آموزنده و پرباري هستند. مثلاً در داستان شنل قرمزي پيامي آموزنده مبني بر اعتماد نکردن به غريبهها وجود دارد که کودک با شنيدن و درک آن پيامي اخلاقي و مفيد را ميآموزد که در زندگي اجتماعياش به کارش خواهد آمد.
بهطورکلي قصه کودکانه بيشتر از ديگر ابزارهاي تربيتي در رفتار کودک اثرگذار است بهشرط آنکه دقيق و درست انتخاب شود.
اگر اينگونه باشد، بهراستيکه قصه ميتواند ريشه بسياري از انحرافات اخلاقي و رفتاري را در کودک بخشکاند و با تقويت رفتارهاي مثبت و سازنده در آنها تأثيرات مهم تربيتي بر آنها داشته باشد. حتي کودکان نيز ميتوانند با خواندن و شنيدن قصههاي کودکانه به
درست است که هنگاميکه براي کودک قصه کودکانه ميگوييم آنها کاملاً سکوت ميکنند و با آرامش به آن گوش ميدهند، اما اين نوع سکوت يک نوع فرياد هم ذات پنداري است.
چراکه کودک با شروع قصه در درون خودش يک بازيگر به تمامعيار ميشود که موازي باشخصيتهاي
ماجراها و اتفاقات قصه کودکانه باعث ميشود که کودک همراه باشخصيتها و قهرمان داستان تصميم بگيرد. از کوچکترين فرصت پيشآمده استفاده کند، ارزش وقت را بشناسد، همراه با قهرمان داستان تلاش کند و براي رسيدن به هدفي که مطرح است پا بهپاي قهرمان داستان حرکت کند و سر همه صحنهها حاضر شود و خود را براي رويارويي با مسائل مختلف آماده کند و از اينجاست که تمامي اطلاعات و تجارب و مهارتهاي داستان را در درون گنجينه ذهنش ثبت ميکند و در زمانهاي مناسب از اين ذخيره ذهني استفاده ميکند و اين همان تأثير سحرآميز قصه کودکانه براي کودک است.
درواقع يک قصه کودکانه مفيد و آموزنده به کودک کمک ميکند که تمام اميال و محتويات ناخودآگاه خود را تعبير و تفسير کند و محيط پيرامون زندگياش را بشناسد و بتواند بهتنهايي شخصيت خود را رشد دهد و به کمال برسد و درواقع بحرانهايي مثل بحرانهاي عاطفي يا اجتماعي يا استقلالطلبي و حتي بحرانهاي فرهنگي را نيز پشت سر بگذارد و اضطرابها و تشويشهاي درونياش را در قصه تخليه کند و بهنوعي خود را براي زندگي بهتر ارتقا دهد.
قصه کودکانه هم عقل و هم احساس کودک را که دو عنصر شکوفايي شخصيت کودک هستند را تحت تأثير قرار ميدهد. در داخل ماجراهاي داستاني اگر جنگ بر سر سرزميني صورت گرفته، احترام به مالکيت ديگران را ياد ميدهد و اگر شخصيت داستان از وسيله و ابزاري استفاده کرده، روح خلاقيت و ابتکار را در کودک تقويت ميکند. قصهها درست فکر کردن و درست عمل کردن را به کودک ياد ميدهند.
قصهها قوانين اخلاقي، شيوه تبعيت از آنها و نيز نحوه شکلدهي فعالانه به خويش و هدف اخلاقي را در ناخودآگاه کودک ميريزند و يک نوع جهانبيني را ارائه ميدهند که در آن کودک به سمت تعالي روح سوق مييابد و اين حرکت درگرو پيامها و ارزشهاي اخلاقي است که کودک از قصه برداشت ميکند.
بهطور مثال، اگر در قصهاي کودکي اسباببازياش را به دوستش که اسباببازي ندارد، ميدهد پس ديگر نيازي به ياددادن بخشش به ديگران نيست و يا کودک ارزش آزادي را وقتي بهتر درک ميکند که ببيند حيواني در قصه اسيرشده است. کودک بارها و بارها شاهد همکاري و همدلي و اتحاد حيوانات بوده و اين را بهراحتي درک کرده است. هر نوع عقده کودکانه يک پيامد و آموزه اخلاقي براي کودک دارد. برخي از قصههاي کودکانه مسئوليتپذيري را ميآموزد، برخي شجاعت را و برخي ديگر انسانيت و همياري و مشارکت در کارها را.
کودک همچنين به ارزش دانايي و ناداني پي ميبرد و آموزد که شتابزده عمل نکند؛ بنابراين کودک بهوسيله قصه کودکانه دريايي از اطلاعات و تجارب را ياد ميگيرد که در حالت عادي و در شرايط ديگر شايد هرگز تمايلي به يادگيري آن از خود نشان ندهد. علاوه بر اين، بازگو کردن قصه کودکانه براي کودک، سادهترين، ارزانترين و مؤثرترين ابزاري است که امکان اجراي آن براي همه حتي خانوادهها وجود دارد، چراکه به هيچ وسيله و مقدماتي احتياج ندارد؛ بنابراين قصه کودکانه ازيکطرف نقش مهمي در زندگي کودک بازي ميکند و از طرف ديگر وسيلهاي بدون هزينه و در دسترس براي همه والدين و افراد است. به همين دليل هم هست که استفاده از قصه کودکانه در رشد و تربيت کودکان در عين مؤثر بودن، ساده و مقرونبهصرفه هم است. باوجوداين همه مزايايي که يک قصه کودکانه براي کودکان دارد، متأسفانه حقيقت گوياي اين است که در خيلي از مواقع والدين و معلمان از اين ابزار تربيتي مؤثر و ساده غافل شدهاند.
قصه کودکانه انواع مختلفي دارند که عبارتاند از:
قصههاي سحر و جادويي-قصه هاي حيوانات (تمثيلي و نمادين)- قصههاي ديني و تاريخي- قصههاي پهلواني و اساطيري- قصههاي اجتماعي- قصههاي اخلاقي و قصههاي خندهدار.
هرکدام از اين نوع قصهها و آموزهها، نکاتي پندآموز در دل خوددارند که کودک با شنيدن آنها ميتواند پي به نکات و آموزههاي آن ببرد و از آنها در زندگي خود بهره گيرد. درواقع همه قصهها با هر نوع مضموني پيامها و ارزشهايي را به کودک منتقل ميکنند که کودک در اثر شنيدن، تکرار شدن و حتي فکر کردن به قصه ميتواند اين پيامها را جذب کند و ارزشهاي اخلاقي، خانوادگي و اجتماعي را دريابد. همچنين غيرمستقيم بودن اين پيامها و نکات پندآموز باعث جذابتر و دلنشينتر شدن اين پيامها ميشود.
ناگفته نماند که هنر قصهگويي هم اهميت بسياري دارد. والدين و معلمان در هنگام بيان قصه کودکانه نبايد تمام ماجراهاي داستان را با عبارتي واضح و روشنبيان کند، بلکه بهتر است با اشاره مختصري از آن بگذرد تا کودک فرصت پيدا کند که بيشتر تفکر و تخيل کند تا هم قوهي هوش و فکر او تقويت شود و هم قوهي تخيل و تجسم او.
همچنين يک قصه گوي خوب نبايد قصه کودکانه را طوري ساده و بيحال تعريف کند که کودک تمايلي به شنيدن ادامهي ماجرا نداشته باشد، بلکه بايد هر قصه را متناسب با موقعيتها و ماجراهاي داستاني با هيجان و حالت خاصي بازگو کند تا کودک نيز به وجد آيد و با شور و اشتياق به قصه گوش فرا دهد و باعث شادي و لذت در او شود.
والدين و معلمان بهتر است براي کودکشان قصه کودکانهاي را انتخاب کنند که متناسب با سطح سواد آنها باشد و به سطح سن آنها بخورد. يک بچه نوآموز تنها قادر است متنهاي ساده را درک کند و هر چه سطح سني و سواد او افزايش يابد ميتواند بهمراتب متنهايي با دايره لغات و کلمات گستردهتري را درک کند.
والدين و معلمان هرچقدر با ادبيات کودکانه و نحوه بيان قصه کودکانه آشنايي بيشتري داشته باشند بهتر ميتوانند با کودک ارتباط برقرار کنند و تمام آن مهارتها و اطلاعاتي را که لازم است کودک در رابطه با مسائل و مشکلات زندگي خود بياموزد را در قالب داستان براي کودک آموزش دهد و به ارزشهاي تربيتي و اخلاقي کودک بابيان انواع قصههاي کودکانه بيفزايد. والديني که تسلط کافي روي کلمهها دارد از ارزش آنها باخبر است، ميتواند تأثير شگرفي روي کودکي که قصه را ميشنود بگذارد.
استفاده درست از صفتها و قيدها، استفاده بهموقع از تمامي زيروبمها و طنيني که صدايش ميتواند ايجاد کند تا قصه را به بهترين نحو به گوش کودک برساند نيز امر مهمي است که قصهگو بايد در هنگام بيان قصه کودکانه در نظر داشته باشد. درواقع ابزار اصلي قصهگو براي انتقال مفاهيم و پيامدهاي قصه براي کودک، صداها و کلماتي است که ادا ميکند. چراکه اگر قصهگو در استفاده از کلمهها و صداهاي خود در هنگام بيان قصه کودکانه دقت کافي نداشته باشد، حتي بيان بهترين و هيجانانگيزترين داستانها هم ضعيف از کار درخواهد آمد.
حتي رفتار و چهره و حرکات قصهگو تأثير بسزايي بر روي کودک دارد. علاوه بر اينکه به کلماتي که از گوينده ادا ميشود توجه دارد، در تمام مدت نيز به قصهگو چشم ميدوزد. حرکات و چهره قصهگو غالباً آيينهي تمامعيار آن قصه است و به آنچه ميشنود جان ميبخشد؛ بنابراين والدين و معلمان بايد قصه گوي خوبي براي کودک باشند تا بتوانند پيامها و نکات آموزندهي داستان را به بهترين نحو به کودک منتقل کنند.
نکات لازم جهت رعايت در قصه گويي از استاد تراشيون!
از ديگر خصوصيات عقلي و ذهني اين است که کودکان در اين
?درقصه گويي با تخيلات کودک سر و کار داريم، تخيلات در کودکان زياد است. بعنوان مثال پدرش راننده است تصور( تخيل) مي کند پزشک است.
?ما بزرگترها خيلي اوقات تخيلات کودکان را با دروغ گويي اشتباه مي کنيم .
آيا تخيلات در کودکان خوب است يا نه؟
در پاسخ مي گوييم تخيلات همانند چاقوي دو لبه است و اين تخيل در کودکان بايد جهت دهي شود
مثلا وقتي با کودکمان مهمان بازي ميکنيم از تخيل او در يادگيري مهارتهاي زندگي مثل خانه داري، آشپزي وکمک درکارمنزل استفاده کنيم وتخيل او را در جهت مثبت هدايت کني
?لبه ي مثبت تخيل:
1.فضاي مناسب براي يادگيري است.
2. شخصيت پردازي مي تواند تبديل به الگو شود.
3.تخيلات کودک به سمت منفي سوق پيدا نمي کند (البته) اگر شخصيت منفي در
?لبه ي منفي تخيل:
1. واگذار کردن کودک به تخيلات خودش? اين کودک قطعا مي رود به سمت منفي.
2. تنهايي بيش از حد کودکان منجر به اين مي شود که بچه ها تخيلات منفي داشته باشند.
3.عدم وجود امکانات مناسب.
در قصه گويي ? قصه ها بايد
ساختار ساده وقابل فهم متناسب با سن کودک داشته باشد.
?ويژگي هاي قصه گويي:
1. ساختار قصه بايد قابل فهم باشد.
2. قصه بايد حس کنجکاوي ويادگيري کودک را غنا بخشد.
3. قصه بايد از حواس متناسب کودک بهره بجويد. مانند حس مهم بصري (قصه هاي تصويري)
بايد اين گونه باشد؛ امروز؛ قصه + نتيجه و فردا؛ قصه + نتيجه.
5. بايد بالحن وادبياتِ زيبا گفته شود.
6. حتي المقدور سعي کنيم داستان هاي واقعي وقابل فهم را بگوييم.
نکتهي مهم در محدوده ي فکر کودکان اين که؛ کودکان? جاندار پندار هستند وبه موجودات بي جان جان مي دهند. کودکان انسان پندار هستند.
درباره این سایت